معلم روستا

معلم روستا

هر پنجشنبه یک خاطره
معلم روستا

معلم روستا

هر پنجشنبه یک خاطره

228. امتحان سخت

کلاس اول راهنمایی دختران از نظر نوع طراحی آموزش به شدت مرا به چالش کشیده بود، وجود چهار پنج دانش آموز واقعاً زرنگ امر تدریس را در این کلاس سخت کرده بود. با توجه به اهداف تعیین شده کتاب پیش می رفتم و فقط تمرین ها و کاردرکلاس های کتاب را حل می کردم، ولی این چند نفر مطالب در سطح بالاتر درخواست می کردند. از آسان بودن سوالات گلایه داشتند و از من می خواستند فراتر از کتاب به آنها بگویم.

مهم ترین اصل در آموزش توجه به تفاوت های فردی است. کمتر می توان دو نفر را یافت که کاملاً شبیه هم باشند، هر انسانی در مواردی استعداد دارد و در مواردی هم ممکن است توانایی لازم را نداشته باشد. دشواری آموزش ریاضی هم در همین است که این اصل مهم در این درس بیشتر از دروس دیگر نمود پیدا می کند. در بیان یک مفهوم با انواعی از میزان درک و فهم دانش آموزان مواجه هستیم. یکی در همان بار اول می فهمد، یکی بعد از توضیحات تکمیلی و یکی هم بعد از حل کردن چند سوال و متاسفانه تعدادی هم هستند که چیزی خاصی از مطلب را نمی فهمند.

بر اساس مدل های آماری کلاسی نرمال است که نمودار توزیع دانش آموزان آن بر اساس سطح یادگیری به صورت زنگوله ای باشد. یعنی نمودار در بخش متوسط به اوج برسد و در دو طرف قوس نزولی را طی کند. کلاسی استاندارد است که بیشتر دانش آموزان در دسته متوسط قرار بگیرند. معمولاً این بررسی را در آزمون های ورودی انجام می دهم تا شرایط کلاس را بفهمم و بر اساس آن برنامه ریزی تدریس داشته باشم.

متاسفانه این کلاس نمودار کاملاً عجیبی داشت، نموداری صعودی که از عالی به سمت ضعیف می رفت، تعداد خوب وعالی کم و تعداد ضعیف بسیار. تدریس در این کلاس ها بسیار دشوارتر است. نمی توان حد وسط را انتخاب کرد و کل امر آموزش باید بر اساس تعداد زیاد ضعیف های کلاس باشد. در این صورت معمولاً دانش آموزان زرنگ و بالادستی دچار بی حوصلگی می شوند و می بایست هر از چندگاهی هم به آنها توجه کرد. سعی می کردم در تمارین سوالات سخت را به آنها بسپارم تا با حل آن کمتر غر بزنند.

متاسفانه این تعداد محدود سوالات اصلاً دانش آموزان زرنگ کلاس را اغنا نمی کرد و در طول کلاس فقط در حال اعتراض بودند. در جوابشان می گفتم: سوالات کتاب در همین حد است و حتی به نظرم بعضی از آنها کمی دشوار است. ولی آنها قبول نمی کردند و می گفتند که سوالات خارج از کتاب به آنها بدهم. می گفتم: در این صورت بقیه کلاس چه کنند؟ آنها هم به خاطر این که نمی توانند حل کنند حوصله شان سر می رود. شما که خوب می فهمید کمی تحمل کنید.

ابتدا بسیار خوشحال بودم که می دیدم دانش آموزانی دارم که به فکر درس هستند و به دنبال بالا بردن سطح علمی خودشان، این مطالبه آنها خیلی خوب بود و نشان از این می داد که رقابت می تواند سازنده باشند. ولی مدتی که گذشت متاسفانه فهمیدم که این رقابت زیاد هم سازنده نیست و بیشتر برای فخر فروشی است. دختران بسیار حساس هستند و به شدت درگیر این موضوعات می شوند. غرغر های این چند نفر دیگر کلافه ام کرده بود. هر وقت به بچه ها می گفتم کاردرکلاس ها را حل کنند، این چند نفر با سرعت حل می کردند و برای نفر اول شدن رقابت می کردند و بعد هم به دیگران سرکوفت می زدند که چرا بلد نیستید حل کنید. باید راهی پیدا می کردم تا بتوانم آنها را از این کار زشتشان دور کنم، با این وضع تا چند وقت دیگر کنترل کلاس از دستم خارج خواهد شد.

فکری به ذهنم خطور کرد، در زمان حل کاردرکلاس ها یکی دو تا تمرین دشوار در سمت چپ تخته سیاه می نوشتم و می گفتم این چندتا مخصوص دانش آموزان زرنگ، گوشه کتابتان بنویسید و حل کنید. واقعاً نخبه بودند و سریع حل می کردند و باز هم جو کلاس به هم می ریخت. تازه این بار بدتر شده بود، آن چنان به حل کردن سوالات سخت فخر می فروختند که  کسی جلودارشان نبود. در چهره دیگر دانش آموزان چیزهای خوبی نمی دیدم، یاس در بیشتر چهره هایشان نمایان بود. می فهمیدم در درونشان چه می گذرد، حتماً به خود می گفتند خاک بر سر ما که سوالات ساده را هم نمی توانیم حل کنیم چه برسد به این سوالهای سخت.

در دوران دانش آموزی خودم زیاد این حس را تجربه کرده بودم. درسم متوسط بود و تمام تلاشم را هم می کردم تا بهتر شود، ولی همیشه در همان حد متوسط می ماندم، نه نمره خیلی پایین داشتم نه نمره عالی، همیشه از توجه بیش از اندازه دبیران به دانش آموزان زرنگ کلاس رنجیده خاطر می شدم. چنان آنان را بزرگ می کردند که انگار ما نبودیم. من هم دوست داشتم به من توجه شود ولی این اتفاق فقط مخصوص دانش آموزان زرنگ بود. ای کاش دبیران ما می دانستند که استعداد و توانایی در دانش آموزان متفاوت است و همه نیاز به توجه دارند.

در خانه با حمید درباره این موضوع صحبت کردم و از او خواستم تا راهکاری به من پیشنهاد کند. او هم قبول کرد که کار سختی است راضی نگاه داشتن همه آنها، بر اساس دموکراسی حق با اکثریت بود ولی اقلیت کلاس چنان وزنی داشت که اکثریت را تحت الشعاع خود قرار می داد. یافتن راه حل واقعاً سخت بود، در نهایت هر دو به این نتیجه رسیدیم که با یک امتحان سخت شوکی به شاگردان زرنگ وارد کنم تا کمتر غر بزنند و به همان مقدار متناسبی که در کلاس به آنها می گویم اکتفا کنند.

تا امتحان ماهانه حدود یک هفته وقت داشتم و شروع کردم به آماده سازی سوالات امتحان. طرح سوالات سخت بسیار سخت است، در این جا نه کتاب کمک آموزشی ای داشتم که از روی آن سوالات را بنویسم و نه جزوه یا منبعی که به من در یافتن سوالات با سطح دشواری بالا کمک کند. کاملاً باید سوالات را تالیف می کردم و این برایم بسیار دشوار بود چون تا به حال فقط در حد کتاب سوال طرح کرده بودم. تصمیم گرفتم پانزده نمره سوال معمولی طرح کنم و پنج نمره سوال سخت. با این کار دانش آموزان متوسط زیاد ضرر نمی کردند.

می توانستم سوالاتی با محاسبات پیچیده و طولانی طرح کنم تا دانش آموزان زرنگ را به چالش بکشم. در بخش های عبارت های جبری و عدد صحیح و گویا و توان دستم در این زمینه باز بود. چند سوالی را با این شیوه طرح کردم. ولی بعد که به آنها نگاه انداختم از خود پرسیدم که این سوالات چه اهدافی را مورد سنجش قرار می دهد؟ درست است که سطح آن دشوار است ولی فقط محاسبات را بررسی می کند و هیچ خلاقیتی در آن نیست. می بایست به دنبال سوالاتی بگردم که سطوح بالاتری از حیطه های شناختی را مورد ارزیابی قرار دهد.

سه سوال زیر را در انتهای امتحان قرار دادم تا به وسیله آن بتوانم به هدف مورد نظرم برسم. در هر سه مورد مفاهیم اصلی و مرتبط با آن در کلاس مطرح شده بود ولی به گمانم تا به حال آنها چنین سوالاتی را ندیده بودند. قرار دادن دانش آموز در موقعیت های جدید می تواند قدرت آنها را در حل مسئله نشان دهد. اگر دانش آموزان زرنگ بتوانند این ها را حل کنند واقعاً عالی می شد و اگر هم نمی توانستند حل کنند من باز هم به هدفم رسیده بودم و کمی آنها را از این نخوتی که داشتند دور می کردم.

-) مشهدی رحمان زمینی به شکل مربع دارد. مساحت زمین او 6400 متر مربع است. او می خواهد دور زمینش را سیم خاردار بکشد، به چند متر سیم خاردار نیاز دارد؟

-) بازرگانی یک درهم به غلامش داد و گفت برو به اندازه یک درهم خربزه بخر و به باربر بده تا بیاورد. هزینه بیست خربزه یک درهم است و باربر شصت خربزه را با یک درهم به مقصد می رساند. غلام رفت و خربزه را خرید و به همراه باربر آورد. غلام چند خربزه آورده است؟

-) کدام شکل حجم بیشتری دارد؟ چرا؟

روز امتحان فرا رسید و منتظر واکنش دانش آموزان زرنگ بودم. من قانونی در جلسه امتحان دارم که هیچ کس حق پرسیدن سوال ندارد مگر از نظر چاپی مشکلی داشته باشد. امتحان را یک بار کاملاً حل می کنم تا ایرادات آن برطرف شود بعد تکثیر می کنم. سوالات اولیه را به راحتی حل کردند و بقیه هم در حال نوشتن بودند. وقتی به بخش سخت سوالات رسیدند نگاه های معنی داری به من می کردند و من هم در سکوت کامل از آنها مراقبت می کردم.

دست یکی از آنها به نشانه سوال بالا رفت، به کنارش رفتم و گفتم: کجای سوال نیفتاده است تا بگویم؟ گفت: آقا اجازه همه چیز افتاده است ولی این سوال آخر عدد ندارد و حروف انگلیسی است من از کجا بتوانم حساب کنم که کدام یک حجم بیشتری دارد؟ جواب دادم که من فقط سوالاتی که چاپش نیفتاده باشد را می گویم و هیچ توضیح نمی دهم. اخم هایش در هم رفت و سرش را به روی برگه اش برگرداند.

این چند نفر باورشان نمی شد که نتوانند سوالی را حل کنند. معلوم بود که داشتند خودشان را به آب و آتش می زدند، کمی نگران شدم و تا حدی پشیمان که چرا این بچه ها را کمی اذیت کردم، ولی وقتی بیشتر فکر کردم این کار تا حدی لازم بود تا علاوه بر عیارشان که مشخص می شود آن اعتماد به نفس کاذبی که دارند از بین برود. اعتماد به نفس بسیار خوب است ولی باید بر اساس واقعیت باشد.

امتحان تمام شد و بچه ها را به کلاس فراخواندم تا در مورد این سه سوال کمی توضیح بدهم. تا بازگشت بچه ها به کلاس این سه سوال را در برگه ها بررسی کردم، طبق انتظاری که داشتم بسیاری حل نکرده بودند، سه نفر از بچه های زرنگ سوال اول را درست حل کرده بودند و چند نفر هم سوال دوم را حل کرده بودند ولی به اشتباه، اما سوال سوم در برگه آنها خالی بود. وقتی به آخرین برگه رسیدم با دیدن پاسخ دانش آ موز به سوال آخر درجا خشکم زد. اول این که بسیار خلاقانه و بدون محاسبه حل کرده بود و دوم این که جزء دانش آموزان زرنگ کلاس هم نبود. خیلی لذت بردم که یک دانش آموز متوسط این گونه خلاقانه به سوال نگریسته بود و آن را حل کرده بود.

تا زنگ حدود ده دقیقه فرصت داشتم و می بایست در همین زمان کوتاه کار بزرگی انجام دهم. ابتدا از بچه ها در مورد امتحان پرسیدم که همه گفتند سخت بود، حتی زرنگ ها. در جواب گفتم بیشتر سوالات ساده بود و چند تایی کمی دشوار بود. ولی برای آنها همین چند تا کل امتحان بود.  بعد در مورد سه سوال آخر توضیح دادم که برای حل آن علاوه بر دانش ریاضی خلاقیت هم مهم است. از سه نفری که سوال اول را حل کرده بودند تقدیر کردم. گفتم برایشان دستی بزنند، می خواستم با این کار کمی از آن حالت ناراحتی که داشتند خارج شوند.

 سپس دانش آموزی که سوال آخر را حل کرده بود را صدا کردم، هاج و واج فقط مرا نگاه می کرد، از او خواستم که به پای تخته بیاید. بنده خدا اصلاً انتظار نداشت و شوکه شده بود، پای تخته نمی آمد، گفتم چیزی نیست چون سوال آخر را درست حل کردی می خواهم به بچه ها توضیح دهی که چگونه به این جواب رسیده ای، روش حل شما واقعاً عالی بود. با چشمانی پر از تعجب مرا نگاه می کرد و در نهایت تصمیم گرفت و به پای تخته آمد و شکل زیر را کشید.

گفت: آقا اجازه این ها کف این دو تا شکل است که من توی هم کشیده ام. معلوم است که مربع از دایره بیشتر است، بلندی هایشان در حجم ها یکی است پس معلوم است که مکعب مستطیل بزرگتر است.

شاگرد اول کلاس که در بهت غرق شده بود. دیگر بچه ها هم که با این توضیح بسیار کوتاه همه چیز را فهمیده بودند بدون پلک زدن فقط نگاه می کردند. مسئله ای سخت که بسیار راحت حل شده بود. از بچه ها خواستم تا او را تشویق جانانه ای کنند، من هم گفتم جایزه ای برای این روش حل کردن پیش من دارد. ذوق و اشتیاق وافری از چشمانش فوران می کرد. می دانستم نمره در حد معمولی از این امتحان خواهد گرفت ولی حل همین یک سوال آن هم به این شیوه خلاقانه به اندازه یک بیست ارزش داشت. تا گفتم نمره امتحانت را بیست می گذارم، چشمانش پر اشک شد.

در آخر هم رو به همه بچه ها کردم و گفتم که ریاضی علاوه بر مهارت نیاز به خلاقیت هم دارد، ممکن است بعضی مسائل سخت با روش های خلاقانه بسیار ساده حل شود، مهم خلاقیت است که باید در خودتان تقویت کنید. ضمناً هیچ کس را نمی توان قضاوت کرد، ممکن است فردی در موضوعی ضعیف تر از ما باشد ولی در موضوعات دیگر از ما قوی تر باشد. هر کسی در چیزی استعداد دارد و یکی در درس و یکی هم در کارهای دیگر. بهتر است کسی به استعدادش بیش اندازه توجه نکند که باعث فخرفروشی شود. همه باید در کنار هم به یکدیگر احترام بگذاریم.

از آن روز به بعد در کلاس علاوه بر دانش آموزان زرنگ، بقیه هم از من سوالات خلاقانه می خواستند. هر از چندگاهی اگر فرصت می شد در انتهای کلاس سوالی مطرح می کردم و کل بچه ها نظر می دادند. یکی از  افرادی که نظرات خیلی خوب می داد همانی بود که آن سوال را حل کرده بود. نمراتش همچنان در حد متوسط بود ولی بچه ها به او لقب « امتحان سخت » را داده بودند.

 

نظرات 2 + ارسال نظر
فرشته دوشنبه 3 دی 1403 ساعت 08:06

سلام استاد
غلام وباربر بنده خداها چطوری اینو حساب کردن اون زمان
به نطرم میرسید چون باربر یک درهم میخواد برای اوردن وهزینه هندوانه هم کسری از درهم هست ممکنه اصلا نیاره
ممنون ازتون

درود و سپاس
این سوال در پشت جلد ریاضی پایه هفتم است و معمولا در آخرین جلسه آنرا به کمک بچه ها حل می کنیم.
سپاس از نظرتان

فرشته یکشنبه 2 دی 1403 ساعت 01:10

استاد سوال ۲ چگونه حل میشود؟

درود و سپاس
یک بیستم به علاوه یک شصتم می شود چهار شصتم یا یک پانزدهم. هزینه هر خربزه با هزینه باربر می شود یک پانزدهم درهم. پانزده خربزه می توان با یک درهم خرید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد